آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
♥♥بیاتو♥♥
تلنگر می زند بر شیشه ها سر پنجه ی باران
نسیم سرد می خندد به غوغای خیابان ها دهان کوچه پر خون می شود از مشت خمپاره فشار درد می دوزد لبانش را به دندان ها زمین گرم است از باران خون امروز زمین از اشک خون آلوده ی خورشید سیراب است ببین آن گوشه از خون کنده را در موج خون ، مادر که همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است بمان مادر ! بمان در خانه ی خاموش خود مادر که باران بلا می بارد از آسمان بر سر ... . پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : نسترن
پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, :: 14:20 :: نويسنده : نسترن
دیگر از یکی بود یکی نبود قصه ها خسته شده ام... چرا همیشه باید یکی نباشد که من از نبود او تنها باشم......؟؟ صفحه قبل 1 صفحه بعد |
|||
![]() |